معنی خانه خراب - جستجوی لغت در جدول جو

خانه خراب

لغت نامه دهخدا

خانه خراب

تصویری از خانه خراب — تصویر خانه خراب

فرهنگ لغت هوشیار

خانه خراب

تصویری از خانه خراب — تصویر خانه خراب

فرهنگ فارسی معین

خانه خراب

فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه خدا — تصویر خانه خدا

خانه خدا

کنایه از کعبه، مسجد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خانه خدا — تصویر خانه خدا

خانه خدا

صاحب خانه، دارای خانه، مالک خانه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خانه روب — تصویر خانه روب

خانه روب

پاک کننده و تمیزکنندۀ خانه

فرهنگ فارسی عمید

خانه گرداب

(نِ گِ)

موضعی است بفاصله 24500 گزی در شمال شهر قندهار بین خط 65 درجه و 45 دقیقه و 25 ثانیۀ طول شرقی و خط 31 درجه و 6 دقیقه و 48 ثانیۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)

لغت نامه دهخدا

خانه خدا

(نِ خُ)

دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 29 هزارگزی شمال کرمانشاه و سه هزارگزی خاور شوسۀ کردستان. این ده کوهستانی و سردسیر و دارای 90 تن سکنۀ شیعی مذهب و کردی و فارسی زبان است ازچشمه سار مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوبات دیمی، لبنیات میباشد. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 154)

دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 29 هزارگزی شمال کرمانشاه و سه هزارگزی خاور شوسۀ کردستان. این ده کوهستانی و سردسیر و دارای 90 تن سکنۀ شیعی مذهب و کردی و فارسی زبان است ازچشمه سار مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوبات دیمی، لبنیات میباشد. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 154)

لغت نامه دهخدا

خانه خدا

(نَ / نِیِ خُ)

کعبه. مسجد الحرام. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

خانه خدا

(نَ / نِ خُ)

خداوند خانه. صاحبخانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
گرچه بباطل اختران افسر عاجزان برند
اوست مظفری بحق خانه خدای مملکت.
خاقانی.
دل خوان تو شد خواه روی خواه نشینی
بر تونرسد حکم که تو خانه خدایی.
خاقانی.
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.
سعدی.
کعبۀ دولتی و ظل خدا خانه خداست.
سلمان ساوجی.
تو چون گدای کاهل جاهل نشسته ای
بر در خموش و خانه خدا از تو بی خبر.
قاآنی.
، نمازگاه. (ناظم الاطباء). مسجد

خداوند خانه. صاحبخانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
گرچه بباطل اختران افسر عاجزان برند
اوست مظفری بحق خانه خدای مملکت.
خاقانی.
دل خوان تو شد خواه روی خواه نشینی
بر تونرسد حکم که تو خانه خدایی.
خاقانی.
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.
سعدی.
کعبۀ دولتی و ظل خدا خانه خداست.
سلمان ساوجی.
تو چون گدای کاهل جاهل نشسته ای
بر در خموش و خانه خدا از تو بی خبر.
قاآنی.
، نمازگاه. (ناظم الاطباء). مسجد

لغت نامه دهخدا

خانه حباب

(نَ / نِ یِ حُ)

نیمکره ای که حباب درست میکند. حبابی که بر روی آب یا از صابون درست میشود:
جز خانه حباب دگر منزلی نماند
تا روی در خرابی عالم نهاده ای.
کلیم (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

خانه خدای

(نَ / نِ خُ)

خانه خدا: یکی از لوازم صحبت آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی. (گلستان سعدی).
خانه خدای گو در برج کبوتران.
سعدی (هزلیات)

لغت نامه دهخدا

خانه خمار

(نَ / نِ یِ خَمْ ما)

میکده. میخانه. آنجا که باده نوشند

لغت نامه دهخدا

خانه خراب شدن

(بَ اَ تَ)

کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است. بی چیز شدن. فقیر شدن. زیان فاحش دیدن

لغت نامه دهخدا

خانه سرا

(نِ سَ)

دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و2هزارگزی جنوب شوسۀ رامسر به شهسوار و کنار راه فرعی سادات محله به مشاکلایه. این دهکده در دشت قرار دارد، و آب و هوای آن مرطوب و مالاریایی است. تعداد سکنۀ آنجا 100 تن که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از رود خانه نسا رود و محصول آن برنج و چای و مختصری مرکبات و ابریشم است. اهالی آنجا بزراعت گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 105)

دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و2هزارگزی جنوب شوسۀ رامسر به شهسوار و کنار راه فرعی سادات محله به مشاکلایه. این دهکده در دشت قرار دارد، و آب و هوای آن مرطوب و مالاریایی است. تعداد سکنۀ آنجا 100 تن که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از رود خانه نسا رود و محصول آن برنج و چای و مختصری مرکبات و ابریشم است. اهالی آنجا بزراعت گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 105)

لغت نامه دهخدا

خانه هرات

(نِ)

قریه ای است در هفت هزارگزی غرب حکومت درجۀ 4 کرخ از اعمال هرات واقع در خط 62 درجه و 39دقیقه و 48 ثانیۀ طول شرقی و خط 34 درجه و 29 دقیقۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افعانستان ج 2)

لغت نامه دهخدا

خانه تاب

(بَ دَ / دِ)

هرچیزی که خانه را روشن کند مانند شمع و چراغ. (ناظم الاطباء) :
گر بسوزد هزار پروانه
مشعل خانه تاب را چه غم است.
امیرخسرو (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

خانه خواب

(نَ / نِ یِ خوا / خا)

اطاق خواب. اطاقی که در آن میخوابند: گفتا عهدی خواهم کردن و اندر خانه خواب خویش بنشست و دهگان و پنجگان را همی درخواندندی و همی کشتند تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ والقصص)

لغت نامه دهخدا

خانه خراب کن

(نَ / نِ خَ کُ)

خراب کننده خانه. کنایه از بدبخت کننده. تهیدست کننده. باعث خانه خرابی. زیان فاحش رساننده

لغت نامه دهخدا

خانه خرابه

(نَ / نِ خَ بَ / بِ)

خانه خراب. خانه ویران. خانه مخروبه، دشنام گونه ای است که به خانه ای اطلاق میشود. چون: برو بابا این خانه خرابه این همه حرفها را ندارد

لغت نامه دهخدا

خانه خرابی

(نَ / نِ خَ)

تهیدستی. بدبختی. چون: این کار موجب خانه خرابی است، زیان بسیار. زیانی که مستوعب تمام دارایی شود

لغت نامه دهخدا

خانه خراب کردن

(بَ نِدَ)

کنایه از بدبخت کردن. تهیدست کردن. بی چیزکردن

لغت نامه دهخدا

خانه آرای

(بَ اُ دَ /دِ)

کسی که خانه رازینت داده و آرایش کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

تصویری از کاه خراب — تصویر کاه خراب

کاه خراب

کله خشک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خانه خدا — تصویر خانه خدا

خانه خدا

بیت الله، کعبه، صاحبخانه، خداوند خانه، مباشر، کدخدا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خانه خدا — تصویر خانه خدا

خانه خدا

((~ خُ))

صاحبخانه

فرهنگ فارسی معین

خانه خرابی

تهی دستی، افلاس، ورشکستگی، ویرانه نشینی

فرهنگ واژه مترادف متضاد

خانه خراش

لفظی به معنی خانه خراب که در مقام تعجب از اعمال غیرمعقول

فرهنگ گویش مازندرانی

میزبان، صاحب خانه، خودخواه

فرهنگ گویش مازندرانی